قوله تعالى: و الذین آمنوا و عملوا الصالحات بدان که معنى ایمان تصدیق است، و حقیقت آن از روى شرع استوار داشتن است بدل، و اقرار است بزبان، و کردار است بتن و بمال، و تا این هر سه خصلت بهم مجتمع نشوند، نام ایمان بر وى نیفتد، و نه نام اسلام، که مومن مسلمان است و مسلمان مومن.


ایمان و اسلام دو نام‏اند دین حنیفى را، که مشتمل است بر اعمال ظاهر و باطن. بلى چون مفرد کنند، اعمال ظاهر را اسلام گویند چون نماز و زکاة و حج و صوم، و اعمال باطن را ایمان گویند چون معرفت و تصدیق و یقین، و همه در هم بسته است، که این بى آن بسر نشود، و آن بى این بکار نیاید، چون همه بهم آمده خواه آن را اسلام خوان و خواه ایمان.


مصطفى (ص) اعمال ظاهر را ایمان نام نهاد در آن خبر صحیح که: وفد عبد القیس آمدند بر رسول خدا، و گفتند: یا رسول الله! مرنا بأمر نخبر به من وراءنا، و ندخل به الجنة، فأمرهم رسول الله بالایمان بالله وحده، قال: «ا تدرون ما الایمان بالله وحده»؟


قالوا: الله و رسوله اعلم. قال: «شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله، و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة، و صیام رمضان، «و ان تعطوا من المغنم الخمس»، و هم این اعمال ظاهر را اسلام نام نهاد در آن خبر اعرابى که گفت: یا محمد! اخبرنى عن الاسلام. قال: «الاسلام أن تشهد ان لا اله الا الله و أن محمدا (ص) رسول الله، و تقیم الصلاة، و توتى الزکاة، و تصوم رمضان، و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلا».


و فائده اسلام عصمت است در خون و مال و ذمت، احکام شرع بر وى روان و مسلمانان درین یکسان. و فائده ایمان نجاة است از مقت خدا و خلاص از عذاب وى و مومنان در آن متفاوت، هر که عمل وى نیکوتر، و یقین وى بیشتر، و عهد وى راست‏تر ایمان وى تمامتر، و ثواب وى بیشتر. و رب العزة جل جلاله خود بر بنده آن ننهد که بر نتابد، بلکه بر وى آن نهد که طاقت دارد، و آن فرماید که توان دارد. اینست که گفت جل جلاله: و الذین آمنوا و عملوا الصالحات لا نکلف نفْسا إلا وسْعها أولئک أصْحاب الْجنة همْ فیها خالدون. میگوید: ایشان که بگرویدند، و نیکیها کردند، بر کس ننهیم مگر توان آن، یعنى ایشان اجابت کردند، و کوشیدند، و ما بر ایشان ناتاوست ننهادیم، با پاسخ راست و بار سبک بهشتیان‏اند جاویدى جاویدان.


و نزعْنا ما فی صدورهمْ منْ غل امیر المومنین على (ع) گفت: «فینا اهل بدر نزلت هذه الایة»، و بروایتى دیگر على (ع) گفت: «انى لأرجو أن اکون انا و عثمان و طلحه و زبیر من الذین قال الله: و نزعْنا ما فی صدورهمْ منْ غل».


سدى گفت: بهشتیان به در بهشت رسند، درختى بینند از ساق آن دو چشمه روان. از یک چشمه بیاشامند، هر چه غل و حسد و حقد و عداوت است که در دنیا در نهاد و سرشک ایشان بود، چون آن شراب بیاشامند از آن همه پاک شوند، و از چشمه دیگر غسل کنند تنهاى ایشان پاکیزه و روشن گردد، و خوشبوى شوند! از آن پس نه تن ایشان شوخ پذیرد، نه در دل ایشان وسواس و خواطر ردى آید.


تجْری منْ تحْتهم الْأنْهار این آن گه بود که هر مومنى در بهشت در غرفه خویش و منزل خویش آرام گیرد، و پیوسته در آن چشمهاى روان مینگرد، تا لذت نظرشان مى‏افزاید، و در آن حال گویند: الْحمْد لله الذی هدانا لهذا اى هدانا لما صیرنا الى هذا الثواب من العمل الذى ادى الیه، آن گه اقرار دهند که هدایت از خدا است، و راست راهى بتوفیق است نه بجهد بنده، گویند: و ما کنا لنهْتدی لوْ لا أنْ هدانا الله لدینه. و قرأ ابن عامر: ما کنا بلا واو لنهتدى لولا ان هدانا الله.


و در خبر است از رسول خدا (ص) که هیچ بهشتى در بهشت نرود، تا آن گه که پیشتر دوزخ با وى نمایند تا آن را بیند و گوید: ما کنا لنهْتدی لوْ لا أنْ هدانا الله، و هیچ دوزخى در دوزخ نرود، تا پیشتر بهشت با وى نمایند تا بیند و گوید: لوْ أن الله هدانی لکنْت من الْمتقین، تا شادى آن بیش بود و حسرت این بیش.


لقدْ جاءتْ رسل ربنا بالْحق اى بأن هذا الیوم حق فصدقناهم، این سخن بر در بهشت گویند، چنان که ایشان را دیدار در بهشت افتد، و تا درین سخن باشند و درین ثنا نودوا أنْ تلْکم الْجنة خزنه بهشت ایشان را استقبال کنند، و گویند: اینک آن بهشت که شما را در دنیا وعده داده بودند. أورثْتموها اورثتم منازل اهل النار فیها لو عملوا بطاعة الله بما کنْتمْ تعْملون توحدون الله و تطیعونه.


روى ابو سعید الخدرى، قال: قال رسول الله (ص): «یخلص المومنون من النار، فیحسبون على قنطرة بین الجنة و النار، فیقتص لبعضهم من بعض مظالم کانت بینهم فى الدنیا، حتى اذا هذبوا و نقوا اذن لهم فى دخول الجنة، فو الذى نفس محمد بیده لأحدهم اهدى الى منزله فى الجنة منه بمنزله کان فى الدنیا»، و قال (ص): «ما من احد الا و له منزل فى الجنة و منزل فى النار، فأما الکافر فیرث المومن منزله من النار، و المومن یرث الکافر منزله من الجنة».


و نادى‏ یعنى: و ینادى، لأن کل ما اخبر الله انه یکون فماضیه و مستقبله و دائمه واحد. روز رستاخیز روز تنادى است، چون بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ آرام گیرند، و اصحاب اعراف بر اعراف، هر قومى دیگر را مى‏باز خوانند و از آنچه در ابتداء سخن میگویند، و دوزخیان درین حال کرى و گنگى و نابینایى که در آن آیت گفت: و نحْشرهمْ یوْم الْقیامة على‏ وجوههمْ عمْیا و بکْما و صما، در ایشان آن نماند، و سخن توانند، و شنوند، و آواز دهند اهل بهشت اهل دوزخ را: أنْ قدْ وجدْنا ما وعدنا ربنا حقا، همان گویند که روز بدر، مصطفى گفت اهل قلیب را: فهلْ وجدْتمْ ما وعد ربکمْ حقا، هذا سوال تقریر یتضمن تخسیر الکفار. قالوا نعمْ کسایى نعم بکسر عین خواند، و هما لغتان.


فأذن موذن بیْنهمْ قیل هو صاحب الصور. تا ایشان درین سخن باشند منادى ندا کند بآواز بلند: أنْ لعْنة الله على الظالمین اى الکافرین، که لعنت خدا بر کافران. آن گه اعمال خبیثه ایشان را وصف کرد: الذین یصدون عنْ سبیل الله ایشان که از دین اسلام باز گشتند، و دیگران را مى‏باز گردانیدند، یبْغونها اى: و یبغون لها عوجا، و از راه راست خداوند کژى مى‏بیوسیدند، و از آن کژى میجستند. کژى در چیزى دیدنى چون چوب و دیوار عوج است بفتح عین، و در چیزى نادیدنى چون سخن و پیمان عوج است بکسر عین.


و همْ بالْآخرة یعنى بالبعث الذى فیه جزاء الاعمال کافرون.


و بیْنهما حجاب یعنى اهل الجنة و اهل النار حجاب. این حجاب آن سور است که اینجا گفت: فضرب بیْنهمْ بسور له باب. دیوارى است بلند در باطن، و اندرون آن بهشت است. از سور تا درگاه بهشت صد ساله راه، همه جویها و چشمها و حیاض و ریاض و درختان سدر بهشتى بوى و روشنایى بهشت در آن تابان، و از ظاهر دیوار و بیرون آن دوزخ است، از دیوار تا در دوزخ صد ساله راه پر دود و تف و شرار، و گزندگان، و از بیرون سوى دیوار در اندرون دیوار البته از دوزخ هیچ اثر نه، و از اندرون دیوار بیرون آن از بهشت البته هیچ اثر نه.


و على الْأعْراف رجال عرف شاخ سر دیوار است و سر خروه، اعراف جمع آن، و على الْأعْراف اى على السور رجال یعْرفون کلا یعنى الفریقین‏ بسیماهمْ یعنى اهل الجنة ببیاض وجوههم، و اهل النار بسواد وجوههم، و ذلک لأن موضعهم عال مرتفع یرون الفریقین. از بالا با اهل بهشت نگرند بر ایشان سلام کنند.


رب العالمین گفت: لمْ یدْخلوها و همْ یطْمعون انیز (۱) ر بهشت نرفتند اصحاب اعراف، اما طمع میدارند که در روند، و این طمع از آن کنند که نور روى خویش و دست و پاى خویش بر جاى بینند، نه چون منافقان که بر صراط نور از ایشان بربایند و در تاریکى بمانند.


و إذا صرفتْ أبْصارهمْ قلبت وجوههم تجاه اصحاب النار. چون روى ایشان بدوزخ گردانند، و اهل آن بایشان نمایند، تا از آن بالا بایشان نگرند، گویند ربنا لا تجْعلْنا مع الْقوْم الظالمین یعنى المشرکین فى النار.


و نادى‏ أصْحاب الْأعْراف رجالا و هم فى النار یعْرفونهمْ بسیماهمْ بسواد الوجوه و هم القادة و الکبراء. مفسران گفتند: این رجال ولید مغیره است و بو جهل هشام و عاص وائل و امثال ایشان، که در دنیا چون بلال و سلمان و عمار و امثال ایشان دیدند، گفتند: الله اینان را ببهشت فرستد و ما را بآتش! کلا، و الله ان الله لا یفضل خدمنا و رعاتنا علینا! سوگند خوردند که: الله ایشان را ببهشت نفرستد فردا. اصحاب اعراف ایشان را گویند: أ هولاء الذین أقْسمْتمْ؟ اینان ایشان‏اند که شما سوگند خوردید که الله ایشان را ببهشت نفرستد؟ و این پیش از آن باشد که ایشان در بهشت شوند. آن گه گویند: ادْخلوا الْجنة لا خوْف علیْکمْ و لا أنْتمْ تحْزنون، و روا باشد که در بهشت شده باشند آن گه این خطاب رود، و معنى آنست که: اقسمتم لا ینالهم الله برحمة، و قد قال الله لهم: ادْخلوا الْجنة لا خوْف علیْکمْ و لا أنْتمْ تحْزنون.


و قیل: اقسمتم اهل النار لا یدخل اصحاب الاعراف الجنة، فقال الله: أ هولاء الذین أقْسمْتمْ لا ینالهم الله برحْمة ادْخلوا الْجنة، و قیل: أ هولاء من کلام الملائکة.


یعنى فریشتگان گویند اهل آتش را که: اینان‏اند یعنى اصحاب اعراف که شما سوگند خوردید که در بهشت نشوند. آن گه این فریشتگان روى باصحاب اعراف کنند، گویند: ادْخلوا الْجنة لا خوْف علیْکمْ و لا أنْتمْ تحْزنون.


و در اصحاب اعراف سخن فراوان گفته‏اند که ایشان که‏اند؟ قومى گفتند: پیغامبران‏اند و اهل معرفت، ایشان را بر زبر بهشتیان برند، تا بر هر دو گروه مشرف باشند.


قومى گفتند: فقها و علماء اسلام‏اند، که زندگانى بعلم و عمل بسر آوردند، و در راه سنت و طریق حق راست رفتند. در دنیا برتر از خلق بودند بمنزلت، و در عقبى برتر باشند برتبت و درجة. و قیل: هم قوم استوت حسناتهم و سیآتهم. در دیوان ایشان نیکى و بدى برابر آید، تا از اهل بهشت فروتر آمدند و از اهل آتش برتر.


روى ان النبى (ص) قال: «هم قوم خرجوا الى الجهاد فى سبیل الله، و هم عصاة لآبائهم، فقتلوا، فأعتقهم الله من النار، لانهم قتلوا فى سبیله، و حبسوا عن الجنة بمعصیة آبائهم».


و قیل: هم قوم رضى عنهم آباوهم دون امهاتهم، او امهاتهم دون آبائهم. و قیل: هم اولاد الزنا، و قیل: هم الذین کانوا فى الفترة و لم یبدلوا دینهم، و قیل: هم اولاد المشرکین.


و روى أن النبى (ص) قال: «انهم آخر اهل الجنة دخولا»، و قال مقاتل: اصحاب الاعراف من امة محمد (ص) خاصة، فحبسوا من اجل ذنوبهم، ثم أدخلوا بعد ذلک الجنة بشفاعة محمد (ص). قال سالم مولى ابى حذیفة: وددت أنى بمنزلة اصحاب الاعراف.


و نادى‏ أصْحاب النار أصْحاب الْجنة أنْ أفیضوا علیْنا اى صبوا علینا من الماء مقدار ما یبرد ابداننا، و یزیل عطشنا. أوْ مما رزقکم الله من الطعام. این آن گه باشد که رب العزة حجاب میان دوزخیان و بهشتیان بردارد، تا دوزخیان ناز و نعیم بهشتیان بینند، و از ایشان طعام و شراب خواهند. این دلیل است که ایشان در آن عذاب هم تشنه باشند و هم گرسنه، و آدمى از طعام و شراب مستغنى نیست اگر چه در عذاب بود.


قالوا إن الله حرمهما اى ماء الجنة و طعامها تحریم منع على الْکافرین.


قال ابو الجوزاء: سألت ابن عباس: اى الصدقة افضل؟ فقال: قال رسول الله (ص): «افضل الصدقة الماء. اما رأیت اهل النار لما استغاثوا بأهل الجنة، قالوا أفیضوا علیْنا من الْماء».


قوله: الذین اتخذوا دینهمْ لهْوا و لعبا قیل: اکلا و شربا، و قیل: ما زین لهم الشیطان من تحریم البحیرة و السائبة و الوصیلة و الحامى و المکاء و التصدیة حول البیت، و سائر الخصال الردیئة التی کانوا یفعلونها فى جاهلیتهم. قال ابو روق: دینهم اى عیدهم. لهْوا و لعبا و غرتْهم الْحیاة الدنْیا اى اغروا بطول البقاء. اینجا سخن تمام شد. پس گفت: فالْیوْم ننْساهمْ نترکهم فى جهنم کما ترکوا الایمان، بلقاء یومهم هذا، یعنى بالبعث. و قیل: کما نسوا لقاء یوْمهمْ هذا اى کما ترکوا العمل لهذا الیوم. و کانوا بآیاتنا یجْحدون اى: و کما جحدوا بآیاتنا و لم یصدقوها.


و لقدْ جئْناهمْ بکتاب فصلْناه على‏ علْم معنى تفصیل تبیین است، یعنى که وجوه آن و ابواب آن از امر و نهى و از قصه مثل همه از یکدیگر گشاده و روشن باز نمود، و نظیر این در قرآن فراوان است: موْعظة و تفْصیلا لکل شیْ‏ء، ثم فصلتْ منْ لدنْ حکیم خبیر، و کل شیْ‏ء فصلْناه تفْصیلا، أنْزل إلیْکم الْکتاب مفصلا. این همه از یک باب است. و در قرآن تفصیل است بمعنى بینونت، چنان که گفت: آیات مفصلات یعنى بائنات بعضها من بعض. بین کل عذابین شهر، و در سورة یوسف گفت: و لما فصلت الْعیر اى بانت الرفقة من مصر، و در مرسلات گفت: لیوْم الْفصْل یعنى یوم بیان فیه بین الناس، هذا یوْم الْفصْل و ما أدْراک ما یوْم الْفصْل‏، إن یوْم الْفصْل کان میقاتا. این همه از یک باب است، یعنى بیان بین الخلائق بالقضاء، فریق فى الجنة و فریق فى السعیر.


و لقدْ جئْناهمْ بکتاب فصلْناه على‏ علْم ابن محیصن فضلناه بضاد معجم خواند. میگوید: این نامه را یعنى قرآن افزونى دادیم در شرف، و افزونى شرف قرآن بر دیگر کتابهاى منزل باختصار است و بتأخیر و بحفظ از تبدیل و تحریف. اما اختصار آنست که کتب دیگر با طول عظیم است، و قرآن جوامع الکلم است، و اما تأخیر آنست که قرآن بر همه کتب قاضى است بنسخ و احکام، و اما حفظ از تبدیل و تحریف آنست که گفت: و إنا له لحافظون، و در کتب پیشین تبدیل و تحریف کردند، چنان که گفت: فبدل الذین ظلموا قوْلا، یحرفون الْکلم عنْ مواضعه.


آن گه گفت: على‏ علْم اى بعلم منا، یقول: فصلناه و نحن عالمون بتفصیله، و قیل: على علم فى الکتاب، یعنى ما اودع من العلوم و بیان الاحکام. هدى اى هادیا من الضلالة و رحْمة اى ذا رحمة من العذاب، لقوْم یوْمنون اى لقوم ارید به هدایتهم و ایمانهم. پس بصفت جاحدان باز گشت و تخویف ایشان، و ایشان کفار زمان مصطفى‏اند، گفت: هلْ ینْظرون عرب هل در جاى نفى نهد گاه گاه، و این از آن است.


و هر جاى که پس آن ینْظرون است، معنى ما ینظرون است، و این ینظرون بمنى ینتظرون است، همچون «فنظرة إلى‏ میْسرة»، «فناظرة بم یرْجع الْمرْسلون» و انشدوا:


و ان یک صدر هذا الیوم ولى


فان غدا لناظره قریب

إلا تأْویله تأویل نامى است حقیقت چیزى را، و مراد بلفظ تأویل مأول است همچون تنزیل بمعنى منزل. مصدر است اسم ساخته همچون «فالق الْإصْباح».


هلْ ینْظرون إلا تأْویله این «ها» با کتاب شود یعنى: الى ما یول الیه مراد الله عز و جل فى تفصیل هذا الکتاب و تنزیله. میگوید: چشم نمیدارند این کافران درین باز نشستن از ایمان و تصدیق مگر پیدا شدن حقیقت آنکه مراد الله بفرستادن این کتاب است، یعنى بپا شدن رستاخیز، و وقوع شأن آن، و شمار با خلق، و پاداش دادن ایشان.


یوْم یأْتی تأْویله مقاتل گفت، در کتاب نظائر که: تأویل در قرآن بر پنج وجه تفسیر کنند: یکى بمعنى عاقبت، چنان که درین آیت گفت: هلْ ینْظرون إلا تأْویله، یوْم یأْتی تأْویله یعنى یوم القیمة یأتى عاقبة ما وعد الله عز و جل فى القرآن على السنة الرسل، انه کائن من الخیر و الشر. همانست که در یونس گفت: بلْ کذبوا بما لمْ یحیطوا بعلْمه و لما یأْتهمْ تأْویله یعنى و لما یأتهم عاقبة ما وعد الله عز و جل فى القرآن انه کائن فى الآخرة من الوعید.


وجه دوم تأویل است بمعنى منتهى کمیت ملک امت محمد (ص)، چنان که در سورة آل عمران گفت: ابْتغاء الْفتْنة و ابْتغاء تأْویله، و ذلک ان الیهود ارادوا ان یعلموا من قبل حساب الجمل کم یملک محمد و أمته، ثم ینقضى ملکه و یرجع الى الیهود، فقال الله تعالى: و ما یعْلم تأْویله إلا الله اى ما یعلم منتهى کم یملک محمد (ص) و امته الا الله، اى لا یعلم ذلک الا الله انهم یملکون الى یوم القیامة و لا یرجع الملک الى الیهود ابدا.


وجه سوم تأویل است بمعنى تعبیر رویا، چنان که گفت: و کذلک یجْتبیک ربک و یعلمک منْ تأْویل الْأحادیث، و هم در سورة یوسف گفت: مکنا لیوسف فی الْأرْض و لنعلمه منْ تأْویل الْأحادیث یعنى تعبیر الرویا، نبئْنا بتأْویله، و علمْتنی منْ تأْویل الْأحادیث‏. این همه بمعنى تعبیر است.


وجه چهارم تأویل بمعنى تحقیق است، چنان که گفت: هذا تأْویل رءْیای منْ قبْل یعنى تحقیق رویاى.


وجه پنجم تاویل بمعنى الوان است، چنان که گفت: لا یأْتیکما طعام ترْزقانه إلا نبأْتکما بتأْویله یعنى بألوانه، اى الوان الطعام قبل ان یأتیکم الطعام.


یقول الذین نسوه منْ قبْل یعنى غفلوا عنه و ترکوا التأهب له و الایمان به من قبل اتیانه، قدْ جاءتْ رسل ربنا بالْحق بالصدق و البیان، اقروا حین لا ینفعهم الایمان. فهلْ لنا من الملائکة و النبیین و غیرهم منْ شفعاء فیشْفعوا لنا؟ هل ایدر بمعنى استفهام است، چنان که در سورة الروم گفت: هلْ لکمْ منْ ما ملکتْ أیْمانکمْ منْ شرکاء؟ و در یونس گفت: هلْ منْ شرکائکمْ منْ یبْدوا الْخلْق؟ اما آنجا که گفت: هلْ أدلک على‏ شجرة الْخلْد، هلْ أدلکمْ على‏ تجارة تنْجیکمْ، هلْ أنبئکمْ على‏ منْ تنزل الشیاطین، هلْ ننبئکمْ بالْأخْسرین أعْمالا، این همه تنبیه است بمعنى «الا».


فهلْ لنا منْ شفعاء فیشْفعوا لنا أوْ نرد الى الدنیا فنعْمل من الخیر غیْر الذی کنا نعْمل من الشرک و التکذیب. طلب شفیع کنند یا خواهند که ایشان را وادنیا فرستند تا ایمان آرند، و نیکیها کنند. رب العالمین جاى دگر گفت: و لوْ ردوا لعادوا لما نهوا عنْه اگرشان وادنیا فرستند هم بکفر و شرک خویش باز گردند.


قدْ خسروا أنْفسهمْ اى نقصوا انفسهم حظها من طاعة الله فصاروا الى النار، و ضل عنْهمْ ما کانوا یفْترون اى: لم ینفعهم عبادتهم الاصنام.